همیشه من چنین مجنون نبودم/ ز عقل و عافیت- بیرون نبودم
چو تو عاقل بدم من نیز روزی/ چنین دیوانه و- مفتون نبودم
در این بودم که این چون است و آن چون؟؟/ چنیم حیران آن بی چون نبودم
تو باری عاقلی بنشین بیندیش/ کز اول بوده ام - اکنون نیودم
همی جستم فزونی بر همه کس/ چو صید عشق-- روز افزون نبودم
چو دود از حرص بالا می دویدم/ بمعنی جز سوی هامون نبودم
چو گنج از خاک بیرون اوفتادم / که گنجی بودم و-- قارون نبودم ......
مولانا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر