۱۳۹۴ شهریور ۲۶, پنجشنبه

از سربداران ۶۷,همیشه مثل یک گًل خندان بود و به زلالی آب


یکی از چهره های محبوب زندان «فریبا دشتی»  هرجا که بود حتی در شرایط سخت و یاس آور هم شلوغ میکرد و شور و نشاط با خودش میاورد. حضورش همیشه باعث شادی جمع میشد و روحیه بخش بچه های همبند بود. به همین دلیل هر گاه نفرات اتاقها را تعیین می کردند، خیلی دوست داشتیم در همان اتاق یا سلولی باشیم که فریبا در آن بود
در اوج فشار و سرکوب و هجوم پاسداران زندان، طنزهای فی البداهه و تیکه پرانی های با مزه او در مورد پاسداران و چند توّاب انگشت شمار و آلت دست رژیم، آنقدر کمیک و خنده دار بود که باعث تغییر فضای اتاق میشد و با صدای خنده ها، سکوت و افسردگی در محیط از میان میرفت. خودش میگفت هیچی برام لذت بخش تر از این نیست که خنده را به لبهای بچه ها ببینم

فریبا دختری خونگرم از خوزستان زرخیز ایران بود که بخاطر جنگ خانمان سوز ایران و عراق، همراه با خانواده اش آواره اصفهان و تهران شده بودند. با شروع سرکوب سراسری و موج کشتارها توسط خمینی تبهکار در سال شصت، برادر دلیرش «هود دشتی» دانشجوی دانشگاه توسط پاسداران در شیراز به قتل میرسد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر