ستار بهشتی جان داد که آزادی نمیرد
ستاری که برای اخرین بار در وبلاگش نوشت: "گفته اند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد" تا روزی که گوهر عشقی، رخت سیاه پوشید، ۱۰ شبانه روز خونین بر تن ستار گذشت. ستار دفن شد و گوهر عشقی، عکس ستار را در این سال ها با خود همه جا برد.
فریادش رساتر شد و تاوان آن فریاد ، شکنجه و نهایتا دادن جانش شد و به سوگ نشاندن مادرش و او کسی نبود جز ستار بهشتی کسی که دیگر همه او را می شناسند آری ستار بهشتی را دیگر همه می شناسند، راهش را ، نامش را و فریادش را و..هم مادر داغدارش را.
گوهر عشقی مادری که جان خودش را بر کف دست گرفته و به خون خواهی پسرش برخاسته . گوهر عشقی، گوهری است که عشق را مَعنا می کند
گوهر عشقی خونابه ای به وسعت یک زخم کاری است که به دنبال عدالت می گردد .
گوهری که با بغض فریاد میزند:من آرام نخواهم نشست، او همه چیز من بود.
تازمانی که زنده باشم، کنار ستارم با اینکه ناراحتی قلبی دارم افتخار میکنم که مادر ستارم، ترس هم ندارم، ستار عشق منه... .
فکرنکنید، که مادر ستار از کسی میترسه، نون از بازوی خودتان بخورید، نه از خون اینها.“..
سه سال پيش در چنين روزهائى در وبلاگي به اسم شهاب آزادي كلماتي نقش بست
من سكوت نميكنم حتي اگر قرار به رسيدن لحظه مرگ من باشد.
سه سال پيش در چنين روزهائى در وبلاگي به اسم شهاب آزادي كلماتي نقش بست
من سكوت نميكنم حتي اگر قرار به رسيدن لحظه مرگ من باشد.
آری ستار جاودانه شد چون گوهری از جنس عشق مظلومیتش را فریاد زد
مادرم ...
تصویرت را حذف می کنند این سواران بر مرکب ظلم و جور
با تصویرت در دلهای آزادیخواهان چه خواهند کرد ؟!
تصویرت را حذف می کنند این سواران بر مرکب ظلم و جور
با تصویرت در دلهای آزادیخواهان چه خواهند کرد ؟!
دیر نیست روزی که آتش آه تو
دودمانشان را بسوزاند ...
دودمانشان را بسوزاند ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر