مادر یعنی فاطمه عباسی که به راستی خواهر ومادر شایسته یی برای همه مجاهدین بود هیچوقت او را بدون لبخند نمی دیدی ، مادر را همه مجاهدین باجی صدا میکردند ، مادر کسی بود که جنایتهای آخوندها در زندان را چشیده بود و فرزند مجاهدش تیرباران شده بود خوب است که او را بشناسیم :
مادر طی سه سال و ۷ماه زندان و شکنجه در انفرادی شاهد شقاوتها
و جنایتهای غیرقابل باور دژخیمان خمینی از یک طرف و مقاومتها و دلاوریهای بینظیر فرزندان
مجاهدش از طرف دیگر بود وهمین دوران او را به آرمان پاک مجاهدین بیشتر پیوند داد. میگفت
وقتی دژخیم مرا با کابل شکنجه میکرد آن اوایل ناله میکردم و بعد متوجه شدم که با
ناله من، کسی دیگری هم در آن نزدیکی ناله میکند. میگفت: با خودم عهد کردم که دیگر
ناله نکنم هر چند کابل و شکنجه طولانی شود تا مبادا فرزند مجاهدی از ناله من به خود
بپیچد و بعدها متوجه شد آن کس که باناله او فریاد سر میداد پسر خود او بود. بله دژخیمان
برای از پا در آوردن پسر مادررا شکنجه میکردند.
وقتی در سال ۱۳۷۰ فرزند بزرگ باجی، ابوالفضل در زنجان تیرباران
شد، خبر به او که رسید گریه نکرد و بهشهادتش افتخار کرد و میگفت در شهادت ابوالفضل
نگریستم چون او در ملاقات آخر سفارش کرده بود که بر مجاهد نباید گریست.
آنها صاحب آرمان اند. در عوض وقتی دژخیمان محل قبر پسرش
را به او دادند با همه عواطف مادریاش رفت سراغ مزار فرزند و خاک اش را کنار زد و یک
بار دیگر او را در آغوش گرفت و در همین جا بود که متوجه شد پیکر ناشناس دیگری هم در
کنار فرزندش خاک شده است.
پیکری که هنوز هم نامی ندارد اما باجی او را هم فرزند خود
نامید و پیکر دو فرزندش را رو به قبله خواباند وخودش سنگقبر بر آنها نهاد و زیارتگاه
همیشگی خودش کرد. کعبهیی که تا روز آمدن به اشرف هزاران بار طوافش کرده بود.
باجی بعد از موشک باران جنایتکارانه ۷آبان لیبرتی دیگر هجران و دوری فرزندانش را طاقت نیاورد و با آنها پرواز کرد و جاودانه شد.
در این لینک بیشتر مادر (باجی )را بشناسید .
در این لینک بیشتر مادر (باجی )را بشناسید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر