ثریا ابوالفتحی دانشجوی رشته زیست شناسی دانشگاه تبریز بود که این شیرزن قهرمان در قبال درخواست مفتضحانه آخوند موسوی تبریزی سیلی محکمی به او زده بود وهمان روز به دستور این آخوند دجال اعدام شد.
ثريا ابوالفتحي يكي ديگر از زنان قهرماني است كه در تبريز به شهادت رسيد. او هنگامي تيرباران شد كه چند ماهه باردار و بيست ساله بود.
خيلي از زنان ودختران زنداني كه از بند اسارت زندان تبريز رسته اند،گفته ونوشته اند كه 90 درصد زنان و دختران زنداني كه در تبريز محاكمه شده اند، مورد شكنجه هاي خاص و هتك حرمت قرار گرفته اند.
موسوي تبريزي، جلاد معروف، كه قبلاً حاكم شرع دادگاه تبريز بود، از هر زن يا دختري كه محاكمه مي كرد اول درخواست ازدواج دو سه ساعته مي نمود و بعد محاكمه مي كرد. اكثر كساني كه در سال 1360 محاكمه شده اند به علت تن ندادن به درخواست ننگين اين جلاد كثيف، با اينكه نه تنها جرم بلكه حتي اتهامي هم نداشتند، محكوميتهاي سنگين گرفتند.
در اینجا مختصری از زندگی این قهرمان وهمچنین نوشته های او را برایتان می نویسیم و حتما در این لینک نیز آن را بخوانید
ثريا در نامه يي سرشار از عميق ترين عواطف انساني خطاب به همسرش نوشت: «يك عنصر مجاهد فراتر از عواطف فردي به هرآنچه كه به زندگاني ديگر انسانها گرمي و فروغ مي بخشد و تكامل و تعالي جامعه را شتاب مي دهد و عشق ها و زيبايي ها را براي خلق به ارمغان مي آورد دل بسته است و درست به همين دليل براي پيرايش زندگي جمع و پالودگي زندگي از هر چيز بيهوده و كج بنيان و شرارت بار، عشق و عاطفهٌ فردي خود را فدا كرده، مبارزه را با تمام رنجها و مصائب و فراق هايش پذيرفته و ققنوس وار تن و جان به شعله هاي سوزان و پاك كنندهٌ انقلاب و رزم و ايثار و شهادت انقلابي مي سپارد».
يكي از همبندان ثريا مقاومتهاي او را شرح داده و در مورد آخرين لحظات زندگيش نوشته است: «ساعت يازده شب ثريا را به ميدان اعدام بردند و لحظاتي بعد صداي فريادش را شنيديم: "بچه ها ما رفتيم… درود بر رجوي، درود برمجاهدين، انالله وانا اليه راجعون…" وبعد... صداي گلوله ها بلند شد. مأمور بند دوان دوان از ميدان اعدام برگشت درحالي كه رنگش مثل گچ سفيد شده بود. از او پرسيديم: "ثريا چي گفت؟ آخرين جمله اش چه بود؟" پاسخ داد: "شعار داد و گفت تير خلاصم را زودتر بزنيد مي خواهم زودتر بروم…"»
آری ميهني مي سازيم
كه در آن هيچ زني در
قفس تقديري
حلقه ي زنجيري نيست
اسير
مرد و زن يكسانند
همگي انسانند
ميهني مي سازيم
قلب ها از خورشيد آگاه
است
مشق هر روزه ي فرداها
با خط درشت
در همه كوچه و برزن
اينست:
نه به شلاق و شكنجه
نه به جراحي گلخند
و تبسم
نه به سركوبي مردم
نه به ويرانگريِ هسته
يي و بمب اتم
قلب اين خاك فقط كانون
انفجار شادي است
حق مفروض و مسلم تنها
همه جا آزادي است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر