۱۳۹۴ آذر ۱۰, سه‌شنبه

زنان ایران - قهرمانان در زنجیر

از این قهرمانان خاطرات زیادی است که دوستان وهم بندیهای آنها نوشته اند یاد وخاطره همه این عزیزان را باید با خواندن خاطرات آنها در دلمان زنده نگه داریم
 خاطره یکی از این زنان قهرمان فرح غيوررا بخوانید :
فرح وقتي دستگير شد باردار بود، پس از ماهها شكنجه، نوزاد خود را در يك سلول انفرادي به دنيا آورد. هيچ كس نبود كه به او كمك كند و فرح تا مدتها نه لباس داشت و نه غذا. حتي براي پوشاندن طفل تازه به دنيا آمده يك تكه پارچه هم نداشت. از شدت ضعف قادر به شير دادن طبيعي به نوزادش نبود. آب را هم بر روي او بسته بودند. ما كه در سلولهاي كناري او بوديم، تمام سعي خود را مي كرديم تا مقداري آب به او برسانيم. يا حبّه يي قند يا تكه يي پارچه. بچه ها با استفاده از يك تكه استخوان كه در غذا پيدا كرده بودند، سوزن درست كردند. لباسهاي خود را پاره پاره كردند تا براي اين قبيل نوزادان لباس بدوزند».
او ادامه ميدهد: «فرح بعد از دوسال و نيم زندان اعدام شد. كودك او هم در تمام اين مدت با او در زندان بود. در تمام اين مدت نه غذا داشت و نه بهداشت. اين بچه ازجمله بچه هايي بود كه بيشتر از يكسال از عمرش را در سلول انفرادي تنگ و تاريكي مانده بود. اولين بار وقتي كه از سلول به بند عمومي آمد، از جمعيت مي ترسيد. آنچنان وحشت مي كرد و به گريه مي افتاد كه نمي توانستيم او را آرام كنيم. بعدها كه مادرش اعدام شد رژيم حاضر شد كه بچه را به اقوامش تحويل دهد. از شدت ضعف شبيه بچه هاي 8ـ9ماهه بود. بعدها شنيدم كه در بيرون زندان هم نتوانسته تعادلش را به دست آورد، از شنيدن هرگونه سروصدايي متشنج مي شد. نمي توانستند او را به خيابان ببرند، زيرا صداي ماشينها او را متوحش مي كرد. دائما به گوشه يي مي خزيد. همهٌ بازيش اين بود كه يك چهارديواري تاريك گير بياورد و به آن پناه ببرد».


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر